1

متجاوزگردانی در سطح شهر ؛ مسئله‌ای از نگاه مطالعات جنسیت

چند هفته قبل ویدئویی از گرداندن چند متجاوز جنسی در سطح شهر مرند توسط ماشین گشت پلیس رسانه‌‌ای شد. زن قربانیِ تجاوز در مرند دانشجو بود و به اتفاق فرد مذکر همراهش هردو در تفرجگاه «یوموروتپه» مورد آزار و تجاوز شدید جنسی قرار گرفته بودند. متجاوزان «برابر دستور دادستان شهرستان مرند در سطح شهر گردانده شدند تا درس عبرتی باشد برای مخلان نظم و امنیت عمومی…» [1] . متجاوزین با عنوان «آدم‌‌ربا» و اشرار سابقه‌‌دار در سطح شهر گردانده شدند و طبق آنچه در ویدئو دیده می‌‌شود مورد فحاشی و ضرب و شتم پلیس قرار می‌‌گیرند. پلیس در نهایت آنها را دست‌‌بسته به‌‌دست جمعیت ناظر خشمگین می‌‌سپارد. در زیر سعی می‌‌کنم زوایای مختلف روایت را از چند جنبه مورد ملاحظه قرار دهم و مخصوصاً ابعاد زن‌‌ستیزانۀ آن را شرح دهم.

1. شایعه‌‌ها می‌‌گویند این حجم شدت قانونی در برخورد با متجاوزین و رسوایی آنان نتیجۀ متنفذ بودن پدر قربانی بوده است؛ شایعه‌‌ای که پیگیری یک زن جوان عادی برای شکایت را بعید می‌‌داند؛ و گمان می‌‌کند برای ثبت شکایت لابد باید خانوادۀ متنفذ، و نه حامی، داشت. حتی فرمانده انتظامی مرند دستگیری این «آدم‌‌ربایان» را از شگردهای پلیس می‌‌داند و اشاره‌‌ای به عاملیت زن در اقدام به شکایت نکرده است. در این دیدگاه، زندگی قربانی تجاوز آنچنان پایان یافته و چنان شرم‌‌آمیز تصور می‌‌شود که به اصطلاح کار از کار گذشته و محلی برای شکایت و لابد جبران وجود ندارد.

2. شایعه‌‌ها از خودکشی زن ماجرا خبر می‌‌دهند، حال آنکه چنین نیست و حتی اقدام به شکایت توسط خود قربانی انجام شده است. در «فرهنگ تجاوز»[2]  کسی که مورد تجاور قرار گرفته بی‌‌آبرو می‌‌شود. پس یا باید پنهان کند و از شرم بمیرد، یا اگر شرم نکرد و شکایت کرد، ما او را مستحق مرگ می‌‌دانیم؛ بالاخره مردن از زندگیِ شرم‌‌آور بهتر است! فرهنگ تجاوز، بارِ شرمِ تجاوزگری را بر دوش زن می‌‌گذارد. در این فرهنگ، خبر تجاوز، فاجعه‌‌بار از خود تجاوز است. مورد تجاوز قرار گرفتن زن، فاجعه‌‌بارتر از وضعیت خود زن است. فاجعۀ تجاوز چنان بزرگ است که دنیا باید برای آن زن به پایان رسیده باشد.

نجمه واحدی، فعال حقوق زنان، یکبار طی یک نظرسنجی از مخاطبان خود پرسیده بود: «تصور کنید قرار است خبر بدی دربارۀ دختری که از عزیزان شماست بشنوید؛ خبر ممکن است این باشد که او در تصادفی وحشتناک مصدوم شده و به کما رفته؛ و ممکن است این باشد که در حادثه‌‌ای تلخ او را ربوده‌‌اند، به او تجاوز شده و رهایش کرده‌‌اند. اگر حق انتخابی داشتید ترجیح می‌‌دادید آن خبر بد، کدامیک از این دو خبر باشد؟ به کما رفتنش، یا مورد تجاوز قرار گرفتنش؟». 55% شرکت-کنندگان نظرسنجی یعنی «609 نفر ترجیح داده بودند عزیزشان «بمیرد» (یا در معرض احتمال جدی مرگ باشد) به جای اینکه مورد تجاوز قرار بگیرد[3]».

جامعۀ بکارت‌‌پرست که نتیجۀ تجاوز به زنی جوان را با شایعۀ خودکشی زن تکمیل می‌‌کند به «تجاوز به‌‌عنوان نقطۀ پایان زندگی یک زن» باور دارد؛ که ترجیح می‌‌دهد قربانی به زندگی‌‌اش پایان دهد تا آنکه «سرافکنده» زنده بماند. در «فرهنگ تجاوز» فرد باید همۀ تلاشش را بکند تا هرگز قربانی تجاوز نشود وگرنه همان بهتر که بمیرد. در این فرهنگ، افراد به تجاوز نکردن و البته حمایت از قربانی یا حتی امن‌‌تر کردن فضای عمومی برای زنان فکر نمی‌‌کنند، اما همان‌‌طور که نجمه واحدی می‌‌نویسد، به مورد تجاوز قرار نگرفتن حساسند.

3. نیروی انتظامی متجاوزین را آدم‌‌ربا عنوان می‌‌کند. ظاهرا آدم‌‌ربایی بار تحریک‌کنندگی و حقوقی بیشتری از تجاوزگری دارد و اذهان پلیسی را بیشتر قانع می‌‌کند. متجاوزین طبق ادعای نیروی انتظامی، اشرار سابقه‌‌دار و اراذل و اوباشِ مخل امنیت هستند. متجاوزین این‌‌بار هم طبق قصه‌‌های همیشگی تجاوز، چهره‌‌ای غیرانسانی یا شیطانی دارند و این ماجرا که تنها مردان شیطان‌‌صفت متجاوزند مصرّانه بازتولید می‌‌شود؛ متجاوزانی خشن و سابقه‌‌دار؛ تا فراموش شود که اتفاقاً «مردان خوب» هم تجاوز می‌‌کنند؛ که اتفاقاً تجاوز امری مسبوق به سابقۀ زندان و شرارت اجتماعی نیست. در واقع تجاوز در «فرهنگ تجاوز» معیارهای سخت‌گیرانه دارد. در حوادثی چنین، ذهن پورنوگرافیزه شده توانسته تصویر تقریباً کاملی از تجاوز بسازد؛ یعنی تجاوزی که توسط مردان خشن و سابقه‌‌دار، با خشونت حداکثری و روی برۀ قربانی –زن جوان غریب- انجام شده تا به‌‌عنوان تجاوزِ کامل، مورد قبول واقع شود.

4. طبق خبرها این پنج مرد اهل یکی از روستاهای مرند بوده‌‌اند و متون خبری و حتی سخنگوی نیروی انتظامی به طرز عجیبی اصرار بر بیان روستایی بودن آنان داشتند. همه‌‌چیز برای دیگری‌‌سازی و ذاتی کردنِ شرّ مهیاست. چرخۀ تک‌روایت‌های نفرت و ذاتی کردن خصایص و تقسیم صفات منفی و مثبت بین روستائیان مجدداً به کار افتاده است و حتی این‌‌روزها صحبت از یوموروتپه همراه با شوخی با اهالیِ روستای منتسب به متجاوزین است.

5. نیروی قهریۀ پلیس، که با خالی کردن شانه از مسئولیت عدم تأمین امنیتِ تنها تفرجگاه کوهستانی مرند، نقش پدر غیور منتقم را ایفا می‌‌کند، اذهان را به سمتِ سابقۀ افراد بر تجاوزگری نشانه رفته و کسی این میان نمی‌‌پرسد چرا چنین تفرجگاهی یک نگهبانی در مسیر ندارد! البته که پارکینگ این تفرجگاه نگهبان دارد، ولی گویا مدام باید به خاطر داشت که حفط امنیت ماشین‌‌ها در فضاهای شهری بر امنیت زن مقدم است. متجاوزین محکوم و رسوا شدند؛ بی-آنکه نیروی مقتدر پلیس و قضا کوچک‌‌ترین تمهیدی برای تضمین امنیت زنان و محدود کردن حضور آزارگران در فضاهای شهری داشته باشد. فرهنگ تجاوز همچنان ما زنان را مسئول صِرف حفظ امنیت خود می‌‌داند، نه مردان و دولت-مردان را.

6. علی‌‌رغم بازۀ حداقلیِ دوازده سالۀ نهاد آموزش و پرورش و بودجه‌‌های هنگفت فرهنگی و تربیتی نهادهای تربیتی، پدیدۀ تجاوز مقوله‌‌ای شخصی، ذاتی، درون-خانوادگی یا نهایتاً بسته به محل زندگی فرد اطلاق می‌‌شود. مسئولیت تربیت فرد یا محدود کردن آزارگر نه بر دوش سیستم آموزشی یا نیروی امنیت پلیس، که به تمامی به خانوادۀ متجاوز بازپس فرستاده می‌‌شود. نیروی انتظامی این افراد را به‌‌عنوان شرور و اراذل و اوباش معرفی می‌‌کند، و عجیب آنکه پاسخ نمی‌‌دهد که چطور چنین اوباشی بدون هیچ محدودیتی در سطح شهر در تردد-ند، چطور اقتدار پلیس هرگز حس ناامنی را به این آزارگران نداده و آزادی عمل آنها تا لحظۀ تجاوز و شکایت قربانی، با هیچ مانعی مواجه نبوده است. مردم خشمگین‌‌اند، بی‌‌آنکه کسی این ساختار متجاوزپرور و کم‌‌کاری نیروی انتظامی را نشانه بگیرد؛ بی‌‌آنکه صحبتی از عذرخواهی نیروی پلیس یا تلاش برای اقدام عملی برای امن‌‌تر کردن فضاهای عمومی در میان باشد.

7. اخبار پراکنده‌‌ای وجود دارد، حاکی از اینکه خانوادۀ متجاوزین مورد آزار سایرین قرار گرفته و مجبور به ترک محل زندگی شده‌‌اند. نیروی قهریه با تحقیر و ضرب و شتم متهمان در سطح شهر عمیقاً و دقیقاً در پی شیطانی‌‌سازی از متجاوز و آزارگر است. امری که می‌‌خواهد فراموش کند که بخش اعظم آزارگری اتفاقاً به دست افرادی کاملاً عادی رخ می‌‌دهد و هیچ نسبتی با ذات و محل تولد افراد ندارد. امری که اصرار دارد این متجاوزین انسان نیستند، پس لایق حقوقی انسانیِ متهم هم نخواهند شد؛ چراکه اگر متجاوز هم انسان باشند، کشیدن مرز ضخیم میان آنان با خودِ بقیه‌‌شان دشوار خواهد بود و اذهان عموم را پریشان خواهد کرد. امری که علی‌‌رغم شکست مفتضحانه و مکرر در امر پیشگیری از خشونت جنسی، با بازتولید چرخۀ خشونت و اعدام در ملأعام اتفاقاً از مسیر عدالت و امنیت و جبران رنج قربانی و خانواده‌‌اش خارج می‌‌شود و دستاوردی جز تنش روانی و بحث‌‌های فرسایشی و ادبیات نفرت و انتقام ندارد. رویداد خام-دستانه‌‌ای که هیچ مسئولیتی در قبال کودکانِ ناظر، آسیب‌‌دیدگان روحی، شهروندان دچار ترومای آزار، و ایجاد فضای هراس و ناامنی برای زنان بر عهده نمی‌‌گیرد؛ و نمایش عدالتی که از دورۀ کودکی و غریزی خود فراتر نرفته و به بلوغ نرسیده است.

8. نهایتاً نتایج روانی و عینیِ آن برای زنان خاصه زنان مرندی چه خواهد بود؟ ممانعت و سنگ‌‌اندازی از سوی خانواده‌‌های مردسالار نسبت‌‌به کوه‌‌پیمایی دختران و زنان، و قاعدتاً خانه‌‌نشینیِ بیشتر زنان، و مردانه‌‌تر شدنِ هرچه بیشترِ فضاهای شهری و تفریحی؛ و مهم‌‌تر از همه، بازتولید قربانی‌‌نکوهی در موارد مشابه؛ یعنی نکوهش زنانی که حواسشان به پوشش و موقعیت مکان‌‌های عمومی نیست؛ چراکه باور دارد تجاوز نتیجۀ عدم توجه زنان به ممانعت و هشدارهای مردانه در خانواده‌‌هاست.

مسئولیت تجاوز و آزار همچون گذشته بر دوش ما زنان مرندی خواهد بود؛ غافل از آنکه مسئله این نیست که اگر زنی «زرنگ‌تر» باشد یا حواسش را بیشتر جمع کند، می‌تواند جلوی تجاوز را بگیرد. مسئله‌ این است که ما پیشاپیش محکوم به تجربه‌ی این آزار هستیم: خشونت جنسی در اینجا سیستماتیک و خارج از کنترل ما زنان است.


ارجاع‌ها:

[1] https://www.radareghtesad.ir/news/29631

[2] Rape Culture  در مورد این فرهنگ می­‌توانید در وبسایت­‌های فمینیستی بیشتر بخوانید؛ اشاره به فرهنگی دارد که در آن تجاوز مردان عادی است، ولی زنان را تشویق می­‌کند تا مورد تجاوز قرار نگیرند. قربانی­‌نکوهی و گذاشتن بار شرم و مسئولیت و محدود کردن و انگشت اتهام به سمت قربانیان، رایج‌­تر از نکوهش متجاوزان و محدود کردن تجاوزگری است.