اوراسیاگرایی و قوم‌زایی – بخش اول؛ مقدمه

اوراسیاگرایی و قوم‌زایی – بخش اول؛ مقدمه

خلاء دکترین‌های جهان بینانه‌ای که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در نظام جهانی بروز نمود، تکاپوهایی را برای رفع این خلاء برانگیخت. یکی از این تکاپوهای نظری که دارای سابقه و قدمتی همپای دیگر دکترین‌های ناظر بر ایجاد یک نظام جهانی است، اوراسیاگرایی است. این دکترین و رویکرد بیش از هر دکترین دیگری به سیاست خارجی روسیه، به ویژه در مناطق خارج نزدیک جهت داده و می‌دهد. با وجود قدمت طولانی این دکترین در روسیه، در دوره‌ی پساشوروی انگیزه‌ی اصلی برای طرح این دکترین رویارویی با ایده‌ی «جهان تک‌قطبی» و «پایان تاریخ، آخرین انسان» بود. اوراسیاگرایی به دنبال یکپارچه‌سازی شوروی تحت نام نوین نیست، بلکه ایجاد شبکه‌ی امپراتوریک است که هژمونی روسیه را هم در سرزمین‌های جدا شده از شوروی سابق و هم در نواحی اطراف احیاء و تحکیم بخشد. با این حال، نباید از این امر غافل شد که اوراسیاگرایی تنها بخشی از سیاست چندجانبه‌گرایی روسیه است. تقلیل سیاست خارجی روسیه به اوراسیاگرایی اشتباه و گمراه کننده است. در واقع، باید اوراسیاگرایی را در درون ایده‌ی چندجانبه‌گرایی روسیه عصر پوتین ارزیابی کرد.

اوراسیاگرایی به عنوان یک دکترین در سیاست خارجی روسیه دارای سابقه‌ای به درازای نوسازی در این کشور دارد. در واقع، شروع نوسازی در روسیه با ظهور احساس تحقیرشدگی در اروپا توأم بود. اسیران روس که از اسارت فرانسه‌ی عصر ناپلئون به روسیه برگشتند از عقب‌ماندگی کشور خود در برابر پیشرفت عظیم دیگر کشورهای اروپایی دچار حیرت شده و سرخورده از این وضعیت، برای براندازی حکومت تزاری دست به کار شدند. جنبش دکابریست[1] به شکست انجامید، ولی این جنبش سرآغاز رویکرد در نوسازی این کشور شد که اراضی این کشور (و از جمله اراضی اشغالی روسیه) را قلب دنیا تلقّی نموده، بر محور نژاد اسلاو و دین مسیحیت ارتدوکس، دست به تدوین ایدئولوژی روسیه‌محور می‌زد. دیر زمانی نگذشت که اندیشه‌ورزان این رویکرد دریافتند که این رویکرد اسلاومحور نمی‌تواند انسجام را در جامعه‌ی ناهمگون این کشور فراهم نماید و لازم است تا با در نظر گرفتن وضعیت این کشور در این امر تجدیدنظر نمایند. بدین ترتیب بود که ایده‌ی اوراسیاگرایی از بطن پان‌اسلاویسم ظهور کرد. این ایده بیشتر از خود روسیه، در خارج از آن در میان روشنفکران روس تبعیدی دارای نفوذ بود. این ایده اگرچه در دوره‌ی شوروی تا اندازه‌ی زیادی به فراموشی سپرده شد، ولی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با محتوا و رویکرد جدیدی دقّت نخبگان سیاسی و فکری روسیه را به خود جلب نمود. این رویکرد نوین اوراسیاگرایی با وجود آنکه برخی از مدّعاهای اوراسیاگرایی کلاسیک را حفظ نموده بود، ولی دارای تفاوت‌های ذاتی با آن بود. آنچه که موجب این تفاوت می‌شود، تغییر برداشت نخبگان فکری و سیاسی روس از قوم‌زایی[2] روسی است. تا پیش از این اندیشمندان روس، قوم‌زایی روس را بر محور پیدایی و ماهیت دولت کیف[3] تبیین می‌نمودند و دولت مدرن روسیه را ادامه و میراث‌دار دولت کیف تلقّی می‌کردند. این برداشت یک‌سویه هویت روسی را بر مبنای نژاد اسلاو دین ارتدوکس تعریف و تبیین می‌نمود. ولی گومیلف با طرح ایده‌های خود در خصوص قوم‌زایی نوع‌آوری‌های زیادی در قوم‌زایی روس باعث گردید. هویت نوین روس به عنوان سنتزی از هویت ترک و روس و دولت نوین روس میراث دار دولت اردوی زرین[4] تلقّی گردید. این تلقی تبعاتی بیش از یک تبیین هویتی داشت و راه را برای مشارکت هر چه بیشتر عناصر غیرروس، مخصوصاً ترک‌ها در فرایند سیاسی اوراسیا گشود. در واقع، تا پیش از این روس‌ها اوراسیاگرایی را به عنوان ایدئولوژی‌ای برای تجدید عظمت روسیه ساماندهی کرده بودند، ولی با اوراسیاگرایی نوین نخبگان روس اگرچه هنوز ادّعای روس‌محور خود را حفظ نمودند، ولی حاضر شدند تا گروه‌های رقیب خود و از جمله ترک‌ها را نیز در این پروژه سهیم سازند. چنین تغییر نگرشی زمینه‌ی مناسبی را برای همکاری‌های راهبردی قدرت‌های منطقه‌ای با هم و جبهه‌گیری آنها علیه قدرت‌های فرامنطقه ای فراهم نموده است.

این مجموعه در تلاش است با تبیین این آموزه و خوانش‌هایی که روسیه و ترکیه از آن ارائه داده‌اند، نه تنها به شناخت این آموزه کمک نماید، دورنمایی را برای دولت‌مردان کشور برای تدوین گزینه‌هایی خارج از سیاست‌های کنونی فراهم آورد. بی‌شک لازمه‌ی این رویکرد تغییر در برداشت‌های تمدّن محوری است که از دوره‌ی خاتمی تحت عناوینی چون حوزه‌ی «تمدّن ایرانی» و یا «ایران منطقه‌ای» مطرح بوده است. هر کشوری که خود را محور یک حوزه‌ی تمدّنی تعریف می‌کند، عملاً امکان مشارکت و همکاری با دیگر نیروهای منطقه‌ای را از خود سلب می‌نماید. رویکرد منطقه‌ای باید مبتنی بر وحدت همه با هم باشد و بر محور مشترکات فرهنگی و تمدّنی باشد، نه وحدت همه با من بر مبنای تعریف از تمدّن خودی.

از آنجا که اوراسیاگرایی مبتنی بر آموزه‌ی قوم‌زایی است و تغییر این آموزه زمینه را برای تغییر در اوراسیاگرایی فراهم آورده است، این مجموعه با طرح زندگینامه و نقطه‌نظرات لو گومیلف آغاز شده است و سپس به تغییر برداشت روس‌ها از اوراسیا و تلاش ترکیه برای تعریف برداشت خود از اوراسیاگرایی می‌پردازد. امید آنکه برای پژوهشگران و کنشگران این عرصه مفید باشد.

توضیح از سایت پارادوکس:

این پرونده درباره‌ی اوراسیاگرایی است، اندیشه‌ای که در طی دهه‌های اخیر و به‌ویژه پس از فروپاشی شوروی یکی از بنیان‌های اصلی سیاست خارجی چندجانبه دولت روسیه را تشکیل می‌دهد. در حالی‌که در طی هفته‌های اخیر بسیاری از دولت‌های جهان در شوکِ تجاوز روسیه به خاک اوکراین بسر می‌برند، به‌نظر می‌رسد آشنایی با بنیان‌های نظری اندیشه اوراسیاگرایی می‌تواند گامی مهّم در جهت فهمّ منطق این جنگ باشد.

این پرونده با عنوان «اوراسیا‌گرایی و قوم‌زایی» مشتمل بر یک مقدمه و 4 مقاله متفاوت است. در مقدمه دبیر و مترجم این آثار، جلیل یعقوب‌زاده‌ی فرد به معرفی اجمالی این اندیشه و اهمیت آن می‌پردازد. دو مقاله اول به‌نوعی به معرفی شخصیت و آثار یکی از مهّم‌ترین اندیشمندان این حوزه، یعنی لو گومیلف و نظریات وی درباره‌ی قوم‌زایی و پژوهش‌های وی در حوزه تاریخ ترک و ارتباط آن با اندیشه اوراسیا‌گرایی اختصاص دارند. همان‌طور که اشاره شده، اهمیت گومیلف به‌عنوان واپسین اوراسیاگرا، نقشی است که وی در پیوند بین اوراسیاگرایی کلاسیک و نوین دارد.

دو مقاله بعدی یکی مطالعه‌ای مهّم درباره زمینه و بنیان‌های نظری اوراسیاگرایی کلاسیک و نوین و تفاوت‌های این دو است که به‌نوعی ما را با چشم‌اندازهای سیاست خارجی جدید روسیه در دوران پساشوروی و به‌ویژه در دوران پوتین آشنا می‌کند و ما را از پس‌زمینه‌های تاریخی و سیاسی بحران کنونی روسیه و جهان غرب مطلع می‌سازد. مقاله پایانی هم درباره‌ی چشم‌انداز اوراسیا‌گرایی در سیاست خارجی دولت ترکیه است که هرچند به دوران داوود احمد‌اوغلو اشاره دارد، امّا همان‌طور که یعقوب‌زاده نیز اشاره کرده حتّی بعد از کناره‌گیری وی از سمت وزیر امور خارجه این کشور و پیوستن به مخالفان، رگه‌های از این سیاست را می‌توان در اقدامات و مواضع اخیر دولت اردوغان نیز به‌وضوح مشاهده کرد.

لازم به ذکر است که این پرونده نخستین بار در سال 1397 در شماره‌ی 11 مجله وزین غروب در تبریز منتشر شده است.     


[1] جنبش دکابریست‌ها اولین قیام جدی مردم روسیه بر علیه حکومت تزاری برای سرنگونی آن بود. دکابریست‌ها در دسامبر 1825 میلادی علیه حکومت تزاری روسیه دست به شورش زدند و خیلی زود سرکوب شدند. این رویداد علی‌رغم شکست آن، تاثیر زیادی بر رشد آگاهی‌های سیاسی و اجتماعی مردم روسیه گذاشت.

[2] Ethnogenesis

[3] دولتِ کیف یا روس کیف نام دولتی قرون وسطایی اروپایی بود که در اواخر سده‌ی نهم میلادی تشکیل‌شد و پس از حمله مغول‌ها میان سال‌های ۱۲۳۷ تا ۱۲۴۰ میلادی از میان رفت. به‌خاطر پایتختی شهر کیف این نام به دولت مذکور اعطاء و در متون تاریخی مختلف، این دولت را اولین دولت ملّت روس نامیده‌اند.  

[4] «اردوی زرین» نامی بود که روس‌ها بر قشون مهاجم مغول و تاتار تحت فرمان باتوخان فرزند دوم جوجی، پسر چنگیزخان مغول و دولت ایشان نهادند. روس‌ها این دولت را زولوتایا اُردا نامیدند، ترک‌ها آن را ترجمه کردند و آلتین‌اُردو خواندند، همین عنوان به زبان‌های دیگر برگردانده شد و در زبان فارسی به‌صورت اردوی زرین درآمد. سرزمین‌های متصرفی باتو و جانشینانش را در ادبیات ایران دشت قپچاق نامیده‌اند. باتو قسمت اعظم روسیه را منقاد (۱۲۳۶ـ۱۲۴۱م) و قفقاز را خراج‌گذار کرد (تا ۱۲۶۰م) و اوکراین را به تصرف درآورد. مهاجمان حوضۀ ولگا و بلغارستان را (تا ح ۱۳۱۰م) گرفتند و تا ۱۲۴۱م تا مجارستان پیش رفتند، اما نتوانستند مدتی طولانی همۀ متصرفاتشان را حفظ کنند.

پاسخی بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.