عاکف فرضعلییف و گوزده سازاق
لو نیلکولایویچ گومیلف[1] یکی از تاریخدانان و جغرافیدانان مطرح روس در دورهی شوروی و روسیهی مستقل میباشد که به شهرت جهانی دست یافته است. وی در سال 1912 در شهر سنت پطرزبورگ از پدر و مادر شاعر و ادیب (آننا اخماتاوا و نیکولای گومیلف) به دنیا آمد. در دانشگاه لنینگراد تحصیل نمود. در اثنای تحصیل در دانشکدهی تاریخ در کلاس مورّخین مشهوری چون و.استرو، ای.و.تارلس، اس.ای.کووالف و دیگر محقّقین پیشتاز تاریخ شرکت مینمود. از این زمان بود که به تاریخ ترک علاقمند گردید. در سال 1937 در دورهی دانشجویی اوّلین سخنرانی علمی خود را تحت عنوان «تختنشینی در میان ترکان در سدههای یازدهم تا سیزدهم» انجام داد (این سخنرانی 12 سال بعد در سال 1959 در شمارهی سوّم نشریهی قومنگاری منتشر گردید).
در 26 سالگی در اثنای تحصیل در دانشگاه لنینگراد به علّت افکار ضدبلشویکی والدینش دستگیر و به اردوگاه کار اجباری ارسال گردید (1944-1938). در دورهی زندان با قزاقها و تاتارها آشنا شد و اوّلین نظریهی خود را در مورد پاسیونری[2] (شوریدگی) به نگارش درآورد. چهارده سال از عمر خود را در زندان و اردگاههای کار اجباری استالین گذراند. با اینکه بارها به اتهام داشتن گرایشات ملّیگرایانه ترک تحت فشارهای سیاسی قرار گرفت، ولی از انجام وظیفهی خدمت رسمی امتناع نکرد و این وظیفه را به انجام رساند. در پاییز 1944 گومیلف در جبههی بلاروس جنگید و در اشغال برلین شرکت نمود. بعد از بازگشت به لنینگراد در پایان جنگ بار دیگر در دانشگاه ثبت نام نمود و بدون اینکه طی پنج درس باقیمانده امتحان داد و وارد مقطع فوق لیسانس شد. در سال 1948 گومیلف با دفاع از رسالهی خود درجهی نامزدی دکترا را دریافت نمود. بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه لنینگراد در سال 1948 در موزهی دولتی آرمیتاژ، انستیتوی شرقشناسی آکادمی علوم شوروی و انستیتوی تحقیقات جغرافیایی دانشگاه دولتی لنینگراد مشغول به کار شد. در هیمن دوره به حفاریهای باستانشناختی منطقهی آلتای پیوست، ولی در سال 1949 بدون هیچ علّتی دوباره دستگیر و به ده سال زندان محکوم گردید. در ابتدا به اردوگاههای کار اجباری قاراگاندا و سپس به سایان ارسال گردید. در سال 1956 به علّت نبود شواهدی دالّ بر وقوع جرم، از وی برائت و آزاد شد. در سال 1956 بعد از بازگشت از تبعید به لنینگراد در کتابخانهی موزهی آرمیتاژ شروع به کار کرد. گومیلف با جمعآوری منابع لازم در سال 1963 از رسالهی دکترای خود تحت عنوان «ترکان باستان» دفاع نمود. گومیلف در سال 1989 بازنشسته شد و تا زمان وفاتش در سال 1992 به تحقیقات خود در زمینهی باستانشناسی و جغرافیایی خود ادامه داد. گومیلف با نظریات خود در خصوص شخصیت ژنتیکی ملّتها نقش مهم در توسعهی علمی این حوزه داشت.
نظریهی قومزایی گومیلف نگرش جدیدی به تاریخ جهان و جایگاه انسان در جامعه و طبیعت میباشد. گومیلف در سال 1984 جایگاه قومزایی را در علوم بشری این چنین تبیین میکند:
«زمانی که موضوع تحقیق آثار انسانی است تاریخ جزو علوم بشری است، یعنی… فولکلور، نظامهای فلسفی، نقاشیها، بطور خلاصه منابع با ماهیت ثابت… ولی انسان تنها عضوی از جامعه نیست، در عین حال عضوی از یک گروه قومی نیز است. او در درون یک زیست کره است، حادثهها را که اسکلت تاریخ قومی (به عنوان یکی از کارکرد قومزایی) را تشکیل میدهند تحقّق میبخشند و نشانهای از خود در تاریخ به جا میگذارند. از این جهت تاریخ یک علم طبیعی است».
علاوه بر این به باور گومیلف، «علم تاریخ، تحقیق و پویش فرایندهای تحقّق یافته در طول زمان است، ولی کسی از ماهیت زمان خبر ندارد».
قومزایی در نقطه ی گذار از علوم بشری به علوم طبیعی، یعنی نقطه ی تلاقی تاریخ، جغرافیا، بیولوژی (ژنتیک) و علوم محیط زیستی کلاسیک قرار گرفته است. در همین راستا اگر خواستگاه تحوّلات قومی در حوزهی طبیعت باشد و بخشی از تحوّلات جامعه زیستی[3] ناشی از تغییرات جغرافیایی باشد، قوم به همراه جغرافیایی که در آن شکل گرفته تشکیل بیوکور (بیولوژی + جغرافیا) را میدهد. توصیف چگونگی تکوین قوم در تحقیقات گومیلف بسیار جالب توجه است. به نظر وی، برای تبیین چیستی قوم لازم است تا تفاوت قوم با سایر پدیدهها و همچنین نقطهی مشترک همهی اقوام موجود و گذشته، یعنی حداقل ویژگی تعیینکنندهی قطعی یک قوم را تعیین و تعریف نمود. گومیلف با یک تحلیل تطبیقی ظریف نشان داده که عناصر مورد اشارهی استالین برای تعریف ملّت «زبان، سبک زندگی، اندیشه، ساختار اقتصادی و فرهنگ مادّی مشترک» معیار ضروری برای تمیز یک قوم از سایر اقوام نیست. وی اعلان میدارد که بطور کلّی «معیارهای واقعی برای تعریف یک قوم در دست نداریم». نه نژاد و نه شناسهی قومی می تواند پایههای منطقی برای اثبات وجود قوم باشند. استثناءهای بسیاری وجود دارد. گومیلف در چهارده مقاله از سری مقالات «جغرافیا و قوم» که بعدها وارد تکنگاری «قومزایی و زیست کرهی دنیا» نمود، دلایل اهمیت یافتن عوامل خارجی متمایزکننده در تعریف قوم را برمیشمارد، ولی در اوّلین مقاله از سری مقالات فوقالذکر، سئوال مطروحه در این خصوص را این چنین جواب میدهد: «قوم مجموعهای از افراد است که خود را از دیگران جدا و متمایز میسازند…. این ویژگی مشخصهی انگلیسیها، ماساییها، فرانسویها و ایروکوها میباشد…. معیار ضروری و دایمی در تعریف قوم اعتراف شخصی هر فرد مبنی بر اینکه؛ ما اینگونه هستیم و دیگر انسانها اینگونه نیستند، میباشد»، ولی مقایسهی صرف «ما – دیگری» و «ما- بیگانگان» برای همهی گروههای قومی صدق نمیکند.
این نتیجهگیری دارای اهمیت اساسی است، ولی علوم دانشگاهی به اهمیت آن هنوز واقف نشده است. اصطلاح قوم همانگونه که در تعریف ارسطو از «گونه» آمده، ویژگی غیرقابل تقلیل به چیز دیگر میباشد. از این رو، قوم یک ردهبندی شایع و یا تعمیمسازی فلسفی یک ویژگی مشخص نیست. از طرف ما مثل یک نور، گرما و جریان الکتریکی حس میشود و از این رو نه به عنوان یک اصطلاح اجتماعی شکل گرفته در ذهن و مغز یک مشاهدهگر، بلکه به عنوان یکی از تحوّلات طبیعی و زیستکره باید مورد تحقیق قرار گیرد. تعلّق به قوم مشخص امری قابل درک در نظر گرفته میشود. در شکل ترکیبی آن این درک کمی مشکل می شود؛ ولی بازهم در تعریف قوم یگانه معیار حس «ما و دیگری» است. یعنی به نظر گومیلف قوم یک پدیدهی مستقل و اساسی است که از طرف هر انسان روی کرهی ارض بر مبنای حس «ما و دیگری» ادراک میشود. گومیلف این حس را «متمم بودن- تکمیلکنندگی»[4] مینامد. چیز مهم در خصوص مورد تحقیق نه اشیاء و ویژگیهای فیزیکی تعیینکننده، بلکه رویکرد سیستمی تعیین کنندهی ماهیت روابط است و قوم «… نه به تشابه اعضای آن، برعکس بر قابلیت تداوم ماهیت و جهت روابط مبتنی است». اقوام مجموعههای جدا از هم نیستند، همهی اقوام در درون مجموعههایی هستند که فرهنگ و یا اَبرقوم نامیده میشوند. عنصر تعیینکنندهی اَبرقوم زبان و دین نیست، بلکه کلیشههای رفتاری است. تاریخ تکوین و تحوّل اَبرقوم فرایند تدریجی سادهسازی اقوام موجود است. این سادهسازی سلسلهای از استهلاکهای غیرقابل برگشت در فرهنگ قوم و زیرقوم است. بدین ترتیب، اگرچه اقوام از نقطه نظر فرهنگی و سیاسی متأثر از تحوّلات اجتماعی میباشند، ولی یک پدیدهی اجتماعی نیستند. از این رو، حوزهی دولتها همیشه با حوزهی زیستی قوم همخوانی ندارد. دولتها گاه زیرمجموعههایی از چندین اَبرقوم را در بر میگیرند. همچنین اقوام نامهای خاص نیستند. اقوام اصطلاح بیولوژیکی هم نیستند. قومشناسی نیز از رویکردهای انسانشناختی و نژادی نیز به صورت کلّی متفاوت است. به نظر گومیلف، قوم مجموعهی انسانی است که با الگوهای رفتاری و زبان رفتاری خاص که در طول زمان تکوین یافته و این میراث به واسطهی سازوکارهای سیگنال منتقل گردیده، به یگانگی دست یافته اند. از این رو، قوم به عنوان یک پدیده نباید به شکلی از «سبکهای مشترک زندگی انسانها» تقلیل یابد و «پیوندی بین طبیعت و جامعه است…». گومیلف با تأکید بر قوم به عنوان پدیدهی بینظیر طبیعی بنیانهای قومشناسی را به عنوان شاخهای نوین از علوم طبیعی و نه علوم انسانی پی ریخته و در سدهی بیستم دیوار ساختگی بین انسان و طبیعی را از بُن برکنده است. نظریهی گومیلف در مورد قوم دارای اهمیت عملی و نظری زیادی است.
پدیدهی قوم، خود را در حوزهی رفتاری نشان میدهد. در عین حال نمایندگان گروههای قومی مختلف به صورت آماری به صورت متفاوت رفتار میکنند. از این رو، هر قوم به واسطهی هنجارهای رفتاری متفاوت از محیط خود متمایز میشود و دلیل آن نیز سازوکار ارثی مبتنی بر واکنشهای شرطی ناشی از تقلید رفتار در دورهی کودکی میباشد. ماهیت واکنشی شرطی سنّت قومی از یک طرف و ثبات درازمدّت گروههای قومی و از طرف دیگر غیرقابل بازگشت بودن استهلاک مهارتهای انطباق را تبیین میکند. این استهلاک به صورت قطع سنن فرهنگی و یا تغییر فرهنگها در تاریخ قومی بشریت مشاهده میشود. ایدهی مشخصهی رفتاری قوم دارای جایگاه مهمی در نظریهی گومیلف میباشد و به قول خودش به دو نظریه مبتنی است: نظریهی عمومی سیستمهای ل.برتولانفی[5] و نظریهی انرژی بیوژوشیمیکال مادهی زندهی زیستکره ل.ای.ورنادسکی[6].
اقوام با الگوهای رفتاری خاص تکوین یافته و در طول زمان نیز از بین میروند. همیشه دورههای افول در پس دورههای عروج و رفاه ظهور میکنند. این امر توجه گومیلف را به خود جلب نموده است که گروههای قومی جدید در نتیجهی افزایش جمعیت افراد انرژیک که دارای توان مقاومت در برابر تنشهای شدید درازمدّت میباشند، ظهور میکند. گومیلف این نوع رفتار را پاسیونری مینامد. پاسیونری در نظریهی او عنصر مهمی است. پاسیونرها افرادی هستند دارای رفتار معطوف به هدف که برای نیل به آرمانهای خود تلاش نموده و در این راه حاضرند نه تنها خود را، بلکه زن، بچه و اطرافیان خود را قربانی نمایند. در مجموع از نقطهنظر سازگاری نوع بشر این نوعی ضدغریزه، یعنی پدیدهای آسیبشناختی در سطح زیستشناختی است و از این رو پاسیونرها به واسطهی انتخاب طبیعی از بین میروند. فرایند واگرایی پاسیونرها بین 1200 تا 1500 سال طول میکشد.
گومیلف برای تبیین بهتر پاسیونری از نظریهی زیست کرهی ورنادسکی استفاده میکند و پاسیونری را به عنوان تأثیر انرژی مادهی زنده تعریف میکند. چنانکه افزایش پاسیونرها در گروههای قومی جوان توأم با تحرّکات جمعیتی و گسترش حوزهی قومی میباشد که این با ویژگیهایی که ورنادسکی به تظاهر انرژی مادهی زنده برمیشمارد منطبق میباشد. در اینجا به کشف خود گومیلف میرسیم. انفجار پاسیونری که با تکوین اقوام جدید توأم بوده و به عبارت درستتر سبب ظهور گروههای قومی جدید میشود از نظر زمانی و مکانی پدیدهای تصادفی نیست. گروههای قومی نه به صورت تکی، بلکه به صورت زنجیرهای ظاهر میشوند و سلسله اقوام جدید کمربندی را در سطح دنیا به وجود میآورد. در چهار هزار سال اخیر یازده منطقه و ناحیه وجود دارد که چنین پاسیونری اتفاق افتاده است. این یازده منطقه در تکنگاری «قومزایی و زیست کرهی جهان» تبیین شده است.
هر قومی در دنیا نتیجهی این غریزهی پاسیونری است. با این همه، پاسیونرهای خارج از این نواحی و به تبع آن فرایندهای قومزایی بعد از انفجارهای پاسیونری ظهور پیدا میکنند و بعد از سکونت مهاجرین از نواحی که غریزه پاسیونری در آن رایج میباشد و ترکیب با بومیان این پدیده مشاهده میشود. این فرایند نشان از انتقال ژنتیکی پاسیونری است. سرنوشت آتی پاسیونرها نیز این را تصدیق میکند. در فرایند قومزایی پاسیونرها به حوزهی خارج از حیات قومی اخراج میشوند و همانگونه که پیش از این بیان شد کلّ فرایند واگرایی 1200 الی 1500 سال طول میکشد. یعنی به صورت تجربی معادل زمانی است که براساس قانون کشف شده توسط ن.ای. واویلوف برای رفع یک مشخصه از یک جمعیت ضروری است.
بدون توجه به دلیل این مسئله اقدام گومیلف به تعریف غریزهی پاسیونری یکی از شگفتانگیزترین کشفیات سدهی بیستم محسوب میشود. خود جغرافیا و نواحی که انفجار پاسیونری رخ داده است نشان میدهد که این حادثه از دلایل جغرافیایی ناشی شده است. گومیلف به عنوان یک عالم علوم طبیعی تحقیقات خود را تنها محدود به طرح نظریهی قوم ننموده است. در سری تکنگاریهایی که «سه جلدی دشت» مینامید، با ارائهی نمونههایی از تاریخ هون، ترک و مغول قواعد قومزایی این سه قوم را نشان داده است.
گومیلف، از یک طرف با اتهام «گرایشات پانترکیستی» دست و پنجه نرم میکرد و از طرف دیگر دهها اثر تحقیقی در خصوص تاریخ ترک منتشر مینمود. برخی از آثار گومیلف در خصوص تاریخ ترک به شرح زیر میباشد:
- تاریخ سیاسی خاقاننشین ترک، از روی پایاننامهی دکترا، 1948
- اشکال سربازان بر روی قبور، 1949،
- شاخهی آلتای ترکهای توغو، 1959
- منابع آسیایی هنر خلقی چواش، 1959
- هونها: آسیای میانه در قرون وسطی، 1960
- برخی مسایل مربوط به تاریخ هون، 1960
- ترکان باستان در سدههای ششم تا هشتم: خلاصهای از پایاننامهی دکترا، 1961
- تعارض بزرگ در خاقاننشین اوّل ترک براساس منابع بیزانس، 1961
- قبیلهها و بویها در میان ترکان باستان و اویغورها، 1961
- سه ملّت نابود شده، 1961
- جنگ هون- چین در سدههای سوّم و دوّم پیش از میلاد، 1962
- هونها
- دریای خزر، اقلیم و کوچروها، 1963
- خزرستان و دریای خزر، 1964
- خزرستان و ترک، 1964
- در تاریخ فلوفیلاکت سیموکات و بیوگرافی واقعی ترکهای هون، 1965
- یادمانهای فرهنگ خزر در داستانهای ولگا
گومیلف تاریخنگاری همچون دیگر تاریخنگاران نیست. نویسنده و محقّق نکتهبین و نوگرا در خصوص تاریخ اقوام کوچرو ترکستان در سدههای سوّم تا پانزدهم میلادی و تغییرات اقلیمی این ناحیه، واضع نظریهی قومزایی، قومنگار فلات ترکستان و محقّق و نگارندهی تاریخ روایی- شفاهی منطقهی پامیر و تبت در هزارهی اوّل میلادی میباشد. در تحقیقات وی با رویکردی نوین به مسایل روسیهی باستان و دشت بزرگ توجه عمیقی شده است.
برای ارزیابی واقعی اندیشه و مطالعات شرقشناسی گومیلف باید وضعیت داخلی شوروی در دههی سی را مورد بررسی قرار داد. پیش از همه، در تاریخنگاری بعد از انقلاب موضوع ترکها جزو مسایل ممنوعه نبود و این موضوع در مطالعات افرادی همچون و.و.بارتولد- گ.ای.گروم گرژیمایلو- ا.ای.کیریمسکی- و.ا.گوردلوسکی- همچنین روابط روسیه با اقوام کوچرو در مطالعات ا.ای.پرسنایکوف- و.ا.پارهومنکو- ک.و.کودریاشوف- و آ.ی.یاکوبوسکی آزادانه مورد بررسی قرار گرفته بود. ولی این مطالعات ادامهی سنّت قبل از انقلاب بود و تا دههی سی خارج از تاریخنگاری مارکسیستی نوپدید قرار داشت. از طرف دیگر، فشارهایی که تحت شعار «مبارزه با ملّیگرایی بورژوایی» به جنبشهای ملّی- که زمانی همکار بلشویکها بودند- اعمال میشد، بسیاری از شرقشناسان را هم تحت تأثیر خود قرار داد. بدین ترتیب، در 1936 م.گ.خودیاکوف (نویسنده یگانه اثر در خصوص تاریخ خاننشین قازان و کسی که در اوایل دورهی فشار در حمله به همکاران خود شرکت داشت) و در سال 1938 ا.ن.سامویلویچ (مشاور گومیلف جوان) گلولهباران شدند. در سال 1938 فیلولوگ زبان عربی ا.پ.کووالوسکی دستگیر شد و هفت سال را در اردوگاه کار اجباری گذراند. همکار اکراینی وی- ا.ای.کیریمسکی- نیز در سال 1942 در زندان جان خود را از دست داد.
همانگونه که پیش از این اشاره کردیم در نیمهی اوّل سدهی سی تدوین تاریخ اقوام ترک کوچرو بر اساس اصول مارکسیستی آغاز گردید. این نوع تاریخنگاری با مطالعات مورّخینی همچون ن.ن.کوزمین (در سال 1937 دستگیر شد و یک سال بعد جان خود را از دست داد)، ا.ه.برنشتام و تا حدودی نیز س.پ.تولستوف پیوند میخورد. در آن دوره تحقیقات در خصوص تاریخ کوچروهای ترک و مغول از نقطه نظر بیطرفانه و یا مثبت به عنوان اقداماتی پانترکیستی و یا ضدمارکسیستی تعبیر میگردید و مجازات میگردید. گومیلف در چنین برههای پرورش یافت.
در بخش پیشگفتار تکنگاری «ترکان باستان» گومیلف مینویسد که «نگارش این کتاب در 5 دسامبر1935 شروع گردید، ولی بارها محتوای آن تغییر یافت و اضافاتی به آن صورت گرفت». «5 دسامبر 1935» را بدون در نظر گرفتن حوادثی که بر گومیلف گذشته تنها یا تاریخ صرف تلقّی خواهد شد. در پاییز همان سال دستگیر شد، ولی در سایهی ملتمسانهی مادرش به استالین آزاد گردید. گومیلف بعد از این حادثهی تأثربرانگیز شروع به کار روی تاریخ ترکان باستان نمود، ولی خود این حادثه گویای خیلی چیزها بود. علاقهی گومیلف جوان به تاریخ کوچروهای دشت بزرگ نه از ایدئولوژیاش و نه از حرفهاش (بعد از دستگیری از دانشگاه اخراج شده بود) ناشی میشد. تنها دلیل توجه وی به تاریخ کوچروها علاقهی بیپایان وی به این موضوع بود و علیرغم فشارهای وارده بر وی در دهههای سی تا پنجاه این علاقهی وی کاهش نیافت. گومیلف در یکی از کتابهایش در خصوص موضوع مورد علاقهاش مینویسد: «در همان ترم اوّل دانشکدهی تاریخ اندیشه پر کردن خلاء موجود در تاریخ دنیا و تحقیق در خصوص تاریخ مردمانی که در مناطق فرهنگی مابین اروپای غربی، خاورمیانه و چین (خاور دور) میزیستند، به ذهنم رسید. این مشکل بسیار حادّی بود…». بیشک هدف گومیلف جوان بسیار بلندپروازنه، ولی از نقطه نظر گسترهی چندان هم جدید نبود. تا دههی سی سدهی بیستم تجربیات از نگارش تاریخ عمومی دشتهای اوراسیا نه تنها به زبانهای اروپایی، بلکه حتّی به زبان روسی وجود داشت. وقتی چنین تجربهای وجود داشت گومیلف چه چیز جدید و متفاوتی را میتوانست پیشنهاد کند؟
گومیلف از همان اوّلین تکنگاریهای منتشر شدهاش، متّهم به نگرش غیرحرفهای گردید و این اتهامات هنوز هم برای وی مطرح میباشد. تورکولوگ و زبانشناسی شهیر سر گ.کلاوسون (به احتمال بسیار زیاد در سال 1960 با گومیلف در کنگرهی شرقشناسان در مسکو آشنا گردید) علیرغم اینکه این اتهامات را میدانست، پیش از همکاران هموطن گومیلف به ارزش تکنگاری «هونها» پی برد. کلاوسون[7] این اثر وی را با آثار مک گورن[8] که مورد نقد و مباحثهی همکاران وی قرار داشت مقایسه نمود. کلاوسون در این خصوص به این نتیجه رسیده بود که «البته کتاب مک گورن دارای خطاهای مشهودی است و اگر کتاب مک گورن از سنخ این کتاب بود چیز شگفتانگیزی میبود». به نظر کلاوسون، «این بیان غیرعلمی» که مورد انتقاد همیشگی گومیلف بود، به مک گورن امکان و فرصت ارائهی صریح و مصالب مطالب علمی را بخشید. بدین ترتیب، مقایسهی کتاب گورن با کتاب «هونها» میسّر شد.
همانگونه که مشاهده میشود، نویسندگان تحقیقات تاریخی جامع به ندرت از طرف همکارانش مورد قبول قرار گرفتهاند و به جای استفاده از این آثار، توان خود را صرف مبارزه با آنها کردهاند. بگونهای که برخی از منتقدین در پی کشف خطاهای کوچک و جملات نارسای نویسنده برآمدهاند، برخی دیگر نیز اعلان کردهاند که این اثر هیچگونه مطلب جدیدی در خصوص حوزهی تحقیقاتی وی ندارد. برای مثال، به نظر او [مکگورن] کتاب «ترکان باستان» نوشتهی گومیلف حاوی هیچ مطلب جدیدی نیست و تنها ترجمهی ای.چاونز- لیومائوسایی- و ن.بورچین از زبان چینی را تکرار نموده است. به اقرار وی، با این وجود این کتاب سروصدای زیادی در شوروی به راه انداخت و توجه غرب را نیز به خود جلب نمود. بیتردید تکنگاری متعارف نمیتوانست چنین اثری داشته باشد.
بدون هیچ شبههای گومیلف از آنجا که واقف به تجربیات اخلاف و همکاران خود بود، انتظار نداشت که مورد استقبال قرار گیرد. همچنین، میدانست که برای نشر کتابهای خود آنگونه که دلخواهش بود، نه به گونهای که مورد استقبال همکارانش قرار گیرد مجبور است که موانع عمدهای را پشت سرگذاشته و با گامهای استوار پیش رود.
ح.ن.ساویتسکی، یکی از پیشگامان اوراسیاگرایان در نامهای به گومیلف در مورخه 02/10/1964 از تدوین تاریخ اقوام کوچرو حمایت کرده بود: «در علم تاریخ این مهم نیست که چند قرن مورّخ تحقیق کرده، نحوه تحقیق وی است.» ساویتوسکی، جنبهای از کار گومیلف را که وی را از دیگر اخلاف و همکارانش متمایز میسازد روششناسی ویژه وی میداند.
روششناسی گومیلف برای تحقیقات تاریخی را به این شرح میتوان خلاصه نمود: وقایعی که در منابع تاریخی بیان شده را باید از دیدگاه و ارزیابی مؤلفین این منابع جدا ساخته و با رویکردی جامع و با در نظر گرفتن عوامل بسیاری مورد تحقیق قرار داد (برخلاف روششناسی سنّتی مبتنی بر پایبندی کورکورانه به منابع). منطق وقایع تاریخی که با این روششناسی بازیابی شده است اگرچه ممکن است در تعرض با منبع خاصی قرار گیرد، ولی احتمالاً به واقعیت نزدیکتر میباشد. گومیلف این رویکرد را این چنین تبیین میکند: در صورت ارائهی ارقامی (جمعیت، تعداد نیروهای نظامی، وسعت ناحیه و منطقه، فواصل و غیره) در یک منبع لازم است تا این ارقام مورد تأیید قرار گیرند و این ارقام عموماً صحیح نمیباشند، زیرا مفهوم درست و صحیح بودن در گذشته با هم اکنون متفاوت است. طبیعی است که ارزیابی صحّت دیدگاه وقایعنویسها بسیاری ضروریتر از ارزیابی صحّت ارقام است. ولی اگر دادههای منابع به صورت مکرّر اشتباه درآمد نمیتوان انتظار داشت که ارزیابی شخصی تحلیلگر هم قابل اطمینان باشد.
گومیلف در سایهی روششناسی خاص خود در تحقیقات تاریخی موفق گردید که تاریخ دولتهای موجود در دشت بزرگ را در یک سطح علمی بار دیگر تصویر نماید. کتاب او تحت عنوان «سه جلدی دشت» که به درخواست ناشر کتابهای گومیلف در چهار مجلد منتشر گردید (هونها، 1960؛ هونها در چین، 1974؛ ترکان باستان، 1967؛ به دنبال پادشاهی خیالی، 1970) موضوعات بسیاری از جمله تاریخ و فرهنگ هونها، گروههای بیشمار خیان بی (توباها، مویونها، تویوی هونها، جوجنها)، گوک ترکها، آوارها، بلغارها و خزرها، قرقیزها، اویغورها، کیمکها و قبچاقها، کیدانها و قرهختاییها و ترکهای ترکستان (قارلوق، باسمیل، چیغیل، یاغما، اوغوزها)، جورجن، مغولها و دیگر ملل را شامل میشود. گ.و.ورنادسکی- دیگر مورّخ مهم اوراسیا- اقدامات گومیلف را در گزارشی که بر تکنگاری «هون ها» نگاشته این چنین بیان میکند: «کتاب گومیلف محصول استعداد و خلاقیت وی است. گومیلف هم طبیعت و هم انسان را درک میکند. توصیف وی از «دشت» بسیار واقعبینانه است. …گومیلف اهمیت جنگلهای شمال موسوم به «دریای تایگا» را فراموش نکرده است. این کتاب که مملو از پدیدههای نظامی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است تا اندازهی ممکن مختصر تهیه و تدوین شده است. ولی خلاصههایی که وی از شخصیتهای تاریخی، تغییرات اجتماعی و روابط انسانی ارائه کرده، بسیار روشن و تأمل شده است. داده های منابع مکتوب در موارد ممکن با نتایج حفاریهای باستانشناختی تایید شده است».
تفسیر و ارزیابی شرقشناس شهیر، ا.ی. یاکوبوسکی (دانشجوی بارتولد) از تحقیقات گومیلف در خصوص تاریخ ترکان باستان بسیار ارزشمند است. وی در گزارشی که در خصوص کتاب «خاقاننشین اوّل ترک» (پایاننامهی دکترای گومیلف) منتشره در دههی چهل نوشته است؛ مینویسد:
«به نظرم، کتاب گومیلف خلاء موجود در ادبیات مربوط به تاریخ مشرق زمین را پر میکند و در خصوص تاریخ خاقاننشین اوّل ترک با ارائه اطلاعات موجود در منابع شوروی و خارجی وضعیت سیاسی سالهای 657-546 را مشخص و روشن میکند».
گومیلف در مکاتبات خود ارزیابی یاکوبوسکی در خصوص کتاب خود را این چنین نقل قول میکند:
«از تل زبالهی تاریخ صدسالهای برآمده است».
چهل سال بعد معاون سردبیر نشریهی «تورکولوژی شوروی» ا.م. ممدوف، با ارزیابی از سهم گومیلف در مطالعات ترکولوژی این چنین مینویسد:
«کتاب ترکان باستان الفبای ترکولوژی و تاریخ قومی مردمان ترک است».
گومیلف در کتاب «سه جلدی دشت» بسیاری از مسایل تاریخ کوچروها را با رویکرد نوین روشن ساخت. وی هیچوقت مسایل را جدا از هم مورد بررسی قرار نداد. کتابهای وی مجموعه مقالات در خصوص موضوع نزدیک به هم نمیباشد، تشکیل یک مجموعه را میدهد. گومیلف شمایی از تاریخ دنیا را ایجاد کرده است که هر موضوعی دارای جایگاه منطقی در داخل آن شما میباشد و تاریخ محتشم کوچروهای دشت را در جایگاه شایستهای قرار داده است. این سلسلهای از وقایع رخ داده در گوشه و کنار اورآسیا نیست. گومیلف پیوند نزدیک وقایع و تحوّلات ترکستان، مغولستان، چین، خاورمیانه و بیزانس را در عصری که نبض و قلب تاریخ دنیا در دشت بزرگ میتپید، نشان میداد.
نمیتوان گفت که پیش از این تاریخ کسانی دست به چنین امتحانی نزده بودند، ولی «در تابلوی شماتیک» (به نقل از نامهی فوقالذکر پ.ن. ساویتسکی) کسی به این اندازه به مجموعه دست پیدا نکرده بود. گومیلف به این نتیجهی ارزنده در سایهی روششناسی مشترک بشری دست یافته بود. ضرورت این روششناسی این چنین تبیین شده است: «بسیاری از انتقادات بیفایده و تلخ از این ناشی میشود که فرایندهای تاریخی را با یک چشم هزار برابر کوچکتر نموده و با چشم دیگر 850 برابر بزرگتر نموده و بدین ترتیب تصور نمودند که میتواند تصور میانگینی ایجاد کنند. دلیل مباحثات چندقرنی بین روششناسیها، مکاتب و رویکردها مگر این نیست؟». شگفتانگیز اینکه تا قبل از گومیلف این واقعیت ساده و روشن را کسی بیان ننموده است. گومیلف در حلّ این مسئله برای تحقیق گذشته رویکرد پنج مرحلهای را مطرح نموده است؛ هر مرحله موضوع و روششناسی خاص خود را در نظر میگیرد. در نتیجه، (مقیاس رویکرد) نه تنها تضاد بین اصطلاحات جهانی (تاریخ و تمدّن جهانی)، بلکه تضادهای بین تاریخ عمومی و تحقیق منبع را نیز از بین برد. گومیلف این آخرین تضاد را با ظرافت این چنین تبیین میکند: «رصد آسمان با میکروسکوپ بیمعنی است». بدین ترتیب، با بیان اینکه باید بین ابعاد مسئله و روششناسی مورد استفاده تعادلی برقرار نمود، در روششناسی دست به ابتکار زد. برای احتراز از هرگونه نتیجهگیری خلاف واقع لازم است تا از مقیاس تمکین نمود، وگرنه در خصوص یک واقعه به ناحق مبالغه خواهد شد و در واقعهی دیگر کوتاهی.
در کتاب «سه جلدی دشت» نوشتهی گومیلف در خصوص تاریخ اقوام کوچرو نسبت به تحقیقات پیشین چیز دیگری هم وجود داشت: جنبهی اخلاقی. گومیلف به قهرمانان زمانه همچون مته، آتیلا، بومین خاقان و چنگیز احترام زایدالوصفی قائل است. او کتاب «ترکان باستان» را به «ملّتهای برادر ترک شوروی» و کتاب «در پی پادشاهی خیالی» را به «ملّت برادر، مغول» تقدیم کرده بود. در واقع، این امر چیزی نبود که از قبل روی آن تفکّر شده باشد. همچنین ناشی از ایدئولوژی رسمی هم نبود.
در دههی شصت و هفتاد تقدیم این چنینی با ایدئولوژی رسمی در خصوص «دوستی خلقها» منطبق بود، ولی بیست سال قبل از این تاریخ، تعریف و تمجید از تاریخ ترکها هزینهی سنگینی را در پی داشت. همانگونه که در اوایل دههی پنجاه همکاران برنشتام از رویکرد مثبت وی به مبارزه هونها با دولت روم برای تسویه حساب شخصی با وی استفاده نمودند. به خصوص با اینکه از نقطهنظر مارکسیسم رادیکال این امر اهمیت چندانی نداشت، ولی این باعث نشد که به وی حمله نکنند و او را مورد انتقاد قرار ندهند.
گومیلف که همیشه سعی میکرد از ایدئولوژی مارکسیست دوری کند، در سال 1949 این چنین مینویسد:
«اوردای (دولت) ترک همچون گرگی که بر سر پرچمهایشان میگرداندند برقرار ماند و مرد».
بیشک مخالفینش میتوانستند از ستایش وی از قهرمانان ترک برای متّهم کردن وی به داشتن گرایشات پانترکیستی استفاده کنند ولی در زمانی که گومیلف دستگیر و به هفت سال زندان فرستاده شد، این مقاله منتشر شده بود. مقاله را از مجموعه مقالاتش خارج ننمودند، ولی مباحثه در خصوص کتاب این عالم را به امر پرهزینهای تبدیل کردند. با این همه، گومیلف در دههی چهل، هفتاد و هشتاد گذشتهی پراحتشام کوچروهای اوراسیا- همانگونه که در پیشنهادش در خصوص لزوم همکاری روسیه با ملّتهای ترک شوروی و نه با شرق و غرب مشخص کرده است- از همان ایده دفاع نمود و برعکس بسیاری از همکارانش در هیچ دورهای از افکارش دست برنداشت.
ارزش بی پایان کار گومیلف، اهمیت آن برای تودهی خواننده و پرجاذبه بودنش نیز از این امر ناشی میشود.
* این مقاله ترجمهای از مقاله زیر میباشد:
– Farzaliyev, Akif ve Gözde Sazak (2016), “Nikolayeviç Gumilyev ve Etnogenez Teorisi”, Türkiyat Mecmuası, C. 1.26, ss. 117-130.
[1] – Lev Nikolayevich Gumilyov
[2] – Passionarnost
[3] – Biocoenosis
[4] – komplimentar
[5] – L. Bertolanfi
[6] – V. I. Vernadsky
[7] – G. Clauson
[8] – McGovern
پاسخی بگذارید