اوراسیاگرایی و قوم‌زایی – بخش پنجم؛ گفتمان اوراسیاگرایی در سیاست خارجی ترکیه: مکتب احمد داوداوغلو

اوراسیاگرایی و قوم‌زایی – بخش پنجم؛ گفتمان اوراسیاگرایی در سیاست خارجی ترکیه: مکتب احمد داوداوغلو

اوزگور توفکچی

مدخل

از زمان فروپاشی امپرتوری عثمانی تاکنون جهت‌گیری اصلی ترکیه همگرایی با غرب بوده است. در میان دلایل اصلی این جهت‌گیری می‌توان به تغییرات عمده‌ی راهبردی در نظام بین‌الملل (ظهور فاشیسم در ایتالیا، نازیسم، ظهور اتحاد جماهیر شوروی و امثال این) اشاره کرد. ولی بزرگترین دلیل این جهت‌گیری به بیان مؤسس جمهوری نوین ترکیه، مصطفی کمال آتاترک دست‌یابی به نوسازی از نوع غربی بود. ترکیه از پیامدهای مثبت این جهت‌گیری بهره‌مند گردید و توانست تا سال 1990 به یکی از قدرت‌های منطقه‌ای تبدیل گردد. عضویت ترکیه در گروه بیست کشور قدرتمند جهان بعد از سال 1999 حادثه‌ی مهمی در افزایش نقش منطقه‌ای این کشور محسوب می‌شود. همچنین به روی کار آمدن «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه و اتخاذ سیاست خارجی فعال توسط این حزب باعث گردید تا ترکیه به یک قدرت مطرح در منطقه تبدیل شود. در این ارتباط، اگر زمانی ترکیه به عنوان سدّی در برابر اتحاد جماهیر شوروی و خطر کمونیسم تلقّی می‌شد، امروزه این کشور نقش پل ارتباطی و رابط بین اروپا و آسیای میانه و خاورمیانه را ایفاء می‌کند. علاوه بر این، در سال‌های اخیر این کشور به عنوان الگویی برای کشورهای اسلامی مطرح شده است.

با توجه به آنچه که گفته شد، جهت‌گیری نوین سیاست خارجی ترکیه (از سال 2002) به اندازه‌ی جهت‌گیری غربی ترکیه (از اواخر دوره ی عثمانی) مهم می‌باشد. در این میان، برخی این جهت‌گیری سیاست خارجی را «سیاست خارجی چندبُعدی» نامیده و زبان به تمجید آن می‌گشایند، برخی دیگر آن را متّهم به «عثمانی‌گرایی نوین» نموده و به انتقاد از آن می‌پردازند. در تأکید بر سال‌های بعد از 2002 نباید از تحوّلات قبل از این دوره غافل شد، زیرا در این دوره ترکیه گام‌های مهمی برداشته است. برای مثال، تلاش اسماعیل جم برای بهبود روابط با یونان- که دارای روابط تنش‌آمیزی با ترکیه بود- از جمله این گام‌های مهم می‌باشد. از طرف دیگر، سیاست تورگوت اوزال برای گسترش روابط با کشورهای آسیای میانه و خاورمیانه را باید رویکرد فعال در سیاست خارجی آن دوره قلمداد نمود. ولی با وجود این تحوّلات، نمی توان مدّعی شد که روابط ترکیه با کشورهای همسایه در سطح مطلوب بود. در دوره‌ی بعد از سال 2002 اتخاذ سیاست خارجی احمد داوداوغلو مبنی بر «روابط بدون مشکل با همسایگان» زمینه‌ای را برای گسترش روابط ترکیه با همسایگان فراهم نمود. به عنوان پیامد عینی این سیاست، ترکیه توانست نقش میانجی را در منازعات منطقه‌ای به عهده بگیرد. همچنین در نتیجه‌ی این سیاست دورنمای سیاست خارجی ترکیه گسترش یافت و این کشور در این دوره حضور دیپلماتیک خود در آفریقا و امریکای لاتین را گسترش داد. اگرچه این سیاست نتوانست در زمینه‌ی گسترش و بهبود روابط با همسایگان به موفقیت کامل دست یابد، ولی توانست انگیزه‌ی لازم برای حلّ مسائل منطقه‌ای در ترکیه ایجاد کند.

در زمینه‌ی اقتصاد نیز ترکیه دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است. ترکیه علاوه بر اینکه دارای نرخ رشد اقتصادی بالاست، بزرگ‌ترین اقتصاد اروپای مرکزی و شرقی و با 772 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی شانزدهمین اقتصاد برتر در میان کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه‌ی اقتصادی است. «حزب عدالت و توسعه» با لیبرالیزه کردن مرحله به مرحله‌ای اقتصاد این کشور بزرگ‌ترین سهم را در این موفقیت داشته است. سیاست خارجی داوداوغلو به همراه موفقیت اقتصادی ترکیه در این دوره به این کشور امکان داده است تا موازنه ی منطقه‌ای را تحت تأثیر خود قرار دهد. افزایش توان سیاست‌سازی و ابتکار عمل در منطقه در نتیجه این تحوّلات باعث گردید تا نقشی که برای ترکیه به عنوان پل ارتباطی بین اروپا و آسیای میانه و خاورمیانه تعریف شده بود، از نظر این کشور غیرکافی قلمداد شود. ترکیه خواهان تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌ای با توجه به توان خود است. به صراحت می‌توان گفت که ترکیه که به عنوان یک کشور توسعه نیافته زمانی دارای هیچگونه نفوذی در سیاست بین‌الملل نبود، هم اکنون در تلاش برای ایفای نقش بازیگر مهم و بزرگ در صحنه‌ی بین‌الملل است. در ده سال گذشته موفقیت دیپلماتیک و اقتصادی ترکیه نتایج اثربخشی به جای گذاشته است.

در جریان این تغییر سریع ادّعاهایی در مورد تغییر محور سیاست خارجی ترکیه مطرح گردیده است. داوداوغلو متّهم به تعقیب سیاست‌های عثمانی‌گرایی نوین و اوراسیاگرایی شده است. ولی بی‌انصافی است که سیاست خارجی داوداوغلو را تحت قالب عثمانی‌گرایی نوین و یا اوراسیاگرایی تعریف و توصیف نمود. این مقاله با فرض اینکه داوداوغلو بر مبنای اوراسیاگرایی اقدام به سیاست‌سازی نموده است، ضمن ارائه‌ی تحلیلی از چگونگی تکوین و تعالی اوراسیاگرایی و برداشت روشنفکران ترکیه از اوراسیاگرایی، به بررسی گفتمان اوراسیاگرایی داوداوغلو خواهیم پرداخت.

مکتب اوراسیاگرایی از سده‌ی بیستم تاکنون

زیربنای نظری اوراسیاگرایی در دهه ی 1920 از طرف مهاجرین روس ساکن در کشورهای مختلف اروپایی پی ریخته شده است. هدف مقدّس این روشنفکران مهاجر تحکیم حاکمیت امپریالیستی روسیه بر منطقه‌ی اوراسیا بود، ولی آنچه که باید مورد تأکید قرار گیرد این است که رویکرد امپریالیستی این روشنفکران متفاوت از رویکرد امپریالیستی غرب بود. در این ارتباط، اوراسیاگرایی ضمن حفظ ابعاد سنّتی امپریالیسم به دنبال ارائه‌ی شیوه‌ی سوّم توسعه در برابر شیوه‌ی توسعه‌ی سرمایه‌داری و کمونیستی برآمد. مؤسس اصلی این مکتب ن.س.تروبتسکوی- پ.ن.ساویتسکی- و پ.پ.سوچینسکی می‌باشند. این روشنفکران برای تعریف اوراسیا چهار اصل را مورد تأکید قرار دادند. اوّلین اصل ضدغربی بودن اوراسیاگرایی است. برای فهم این اصل برداشت آنها از غرب در اوایل سده‌ی بیستم دارای اهمیت زیادی است. در آن دوره غرب بیشتر از ایالات متّحده، مبیّن اروپا بود. با در نظر گرفتن این اصل می‌توان گفت که مؤسسین این جریان ضمن دوری از تمدّن غربی از فرهنگ غیراروپایی هواخواهی می‌کردند. دوّمین اصل به نظر اوراسیاگرایان منحصر به فرد بودن روسیه و فرهنگ روسی است. این روشنفکران با این اصل هم بر یکپارچگی جغرافیایی روسیه و هم بر پس‌زمینه‌ی فرهنگی روسیه تأکید داشتند. سوّمین اصل ادّعای ارائه‌ی شیوه‌ی سوّم توسعه در برابر سرمایه‌داری و کمونیسم، لیبرالیسم و دیکتاتوری است. هدف این روشنفکران از چنین ادّعایی هم ارائه‌ی یک گفتمان جدید و هم تأکید بر ادّعای منحصر به فرد بودن بود. چهارمین و آخرین اصل نیز ضدسلطنتی بودن اوراسیاگرایی است.

جریان موسوم به اوراسیاگرایی کلاسیک با اینکه در دهه‌ی بیست و سی سده‌ی بیستم دارای نفوذ زیادی در محافل روشنفکری بود، با مرگ مؤسسین این جریان از صحنه‌ی تاریخ محو گردید و سپس در دهه‌ی نود به همّت لِو گومیلف موسوم به «واپسین اوراسیاگرا» جان تازه‌ای گرفت. در واقع، مهم‌ترین کارکرد گومیلف برقراری پیوند بین اوراسیاگرایی کلاسیک و نوین بود. وی به ایدئولوژی فراموش شده‌ای جان تازه ای بخشید و زمینه‌ی مناسبی را برای ژئوپلتیسین ‌ای جدید بعد از خود فراهم نمود. برعکس تروبتسکوی و یا ساویتسکی، گومیلف تلاشی برای اشاعه‌ی اوراسیاگرایی ننمود. وی حتّی مؤسسین اوراسیاگرایی را به بی خبری نسبت به قوم‌زایی متّهم می کرد. آنچه که باعث شده تا گومیلف به «واپسین اوراسیاگرا» موسوم شود، نه دفاع وی از اوراسیاگرایی، بلکه تعریف وی از اوراسیا و هویت روسی است. به نظر گومیلف، اوراسیا دشت وسیعی از رودخانه‌ی زرد تا اقیانوس منجمد شمالی را در برمی‌گیرد. گومیلف همچون مؤسسین اوراسیاگرایی معتقد به همپوشانی سرحدّات اوراسیا با مرزهای اتحاد جماهیر شوروی است. علاوه بر این، گومیلف همچون روشنفکران مؤسس اوراسیاگرایی غرب را دشمن روسیه معرفی می‌کند و براین باور است که روسیه باید تا حدّ ممکن هر چه زودتر از شرّ آن رهایی یابد. از این منظر، بین آراء گومیلف در مورد تاریخ روسیه و آراء روشنفکران مؤسس همخوانی وجود دارد. گومیلف بر این باور است که مغول‌ها تأثیر زیادی بر دولت روس داشته‌اند. به نظر وی، اصول حکومتداری چنگیزخان به عنوان اصول حکومتداری موفق، از طرف دولت روسیه نیز پذیرفته شد. آنچه که وی را از روشنفکران مؤسس متمایز می‌سازد، تأکید وی بر دین است. به نظر وی، مسیحیت ارتدوکس یکی از مؤلفه‌های تعیین‌کننده هویت روسی است. از این رو، وقتی دولت آلتین اوردا اسلام را پذیرفت، مغول‌ها نفوذ خود را از دست دادند.

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رویکرد اوراسیاگرایی گومیلف از طرف الکساندر دوگین و الکساندر پانارین تعقیب گردید. بدین ترتیب، اوراسیاگرایی در روسیه به عنوان یک جریان «احیاءگرا» مطرح گردید. این جریان که متفاوت از اوراسیاگرایی کلاسیک می‌باشد، روسیه را بیش از اروپا، به آسیا نزدیک می‌بیند. پانارین نسبت به گومیلف و دوگین، دارای تمایلات لیبرالی است. از این منظر، گفتمان وی بر دموکراسی و حقوق بشر تأکید دارد. همانگونه که لارول بیان می‌کند، اگرچه دوگین با انجام تحقیقات علمی فعال ترین شخص در میان اوراسیاگرایان می‌باشد، ولی بسیاری از محقّقین روس بر این باورند که پانارین از نقطه نظر روشنفکری برجسته‌تر از دوگین است. مشهورترین اثر دوگین کتاب «بنیان‌های ژئوپلتیک: آینده ژئوپلتیکی روسیه» منتشره در سال 1997 می‌باشد. آنچه که در این کتاب به وضوح مشاهده می‌شود، تأثیرپذیری شدید دوگین از ژئوپولتیسین‌هایی، همچون فردریک راتزل (1904-1844)، کارل هاشوفر (1946-1869)، فردریک نومان (1919-1860) و سِر آلفرد مکیندر (1947-1861) می‌باشد.

دوگین در این کتاب دنیا را به چهار حوزه تمدّنی تقسیم می‌کند: منطقه‌ی آنگلو-امریکان، اروپا-آفریقا، اوراسیا و خاوردور-آرام. وی در این طبقه‌بندی هدف خود را جلوگیری از گسترش جهانی‌سازی و آتلانتیک‌گرایی تعریف می‌کند. به نظر دوگین، بزرگ‌ترین دشمن ملّت- دولت‌ها ایالات متحده امریکاست. این دشمنی با غرب و امریکا در اندیشه گومیلف و پانارین نیز دیده می‌شود. در این خصوص گومیلف عقیده‌ی خود را این چنین بیان می کند:

«ترک‌ها و مغول‌ها می‌توانند دوست واقعی باشند، ولی انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها برای همدیگر چاله می‌کنند… رازی را برای شما فاش کنم، روسیه باید با اوراسیاگرایی خود را به عنوان یک قدرت اوراسیا نجات دهد، زیرا ما همیشه از غرب ضربه خوردیم».

به نظر پانارین، غرب همیشه منبع سرکوب و سوءاستفاده از حقوق بشر بوده است. به نظر وی، ایالات متحده امریکا نه تنها برای روسیه، بلکه برای دیگر کشورهای جهان نیز خطر بالقوّه است. از این رو، باید از شکل‌گیری یک جهان تک‌قطبی ممانعت کرد. تسلّط ایالات متحده بر یک نظام بین‌الملل تک قطبی موجب تبعیض قومی می‌شود. درحالیکه در اوراسیا روحیه‌ی تکثّرگرایی حاکم است. حتّی در این خصوص پانارین چارچوب زیر را طرح می کند: «اروپا، تکثّرگرایی را برای فرد مطرح می کند، ولی در روابط ملّت‌ها رویکرد هژمونی‌طلب و تمامیت‌خواه دارد؛ اوراسیا عکس مدل اروپاست. نبود دموکراسی سیاسی به سبک غربی به معنی به رسمیت شناخته نشدن حقّ خودمختاری مناطق و مردمان امپراتوری نیست». پانارین اوراسیاگرایی طرفدار دموکراسی، لیبرالیسم، برابری و نوسازی و در عین حال روشنفکری مخالف غرب و جهانی‌سازی است.

در خصوص وجه تمایز و یا تشابه بین پانارین و اوراسیاگرایان کلاسیک مقولات بسیاری وجود دارد. برای مثال، پانارین همچون اوراسیاگرایان کلاسیک بر این باور است که روسیه ترکیبی از میراث مسیحیت ارتدوکس و دولت مغول می‌باشد. در این ارتباط پانارین تأیید می‌کند که جهان ترک بخش عمده‌ای از روسیه است. به نظر وی، جهان ترک روسیه را به روسیه‌ی کنونی تبدیل کرده است. از این رو، عاملی نیست که بتوان به نفع روسیه به کار برد. از این رو، پانارین دو نوع اوراسیاگرایی را از هم متمایز می سازد: اوّلین نوع اوراسیاگرایی به رهبری روسیه و دیگری به رهبری ترکیه. وی معتقد است که بدون شق اوّل هژمونی هر نیرویی خارج از روسیه بر اوراسیا به معنی نابودی روسیه است. وی به خصوص به مخالفت با جنبش‌های ملّی‌گرایانه و غیریت‌سازی همچون پان‌ترکیسم می‌پردازد. به باور پانارین «اوراسیا همچون یک اُرگانیزم زنده است و در یکپارچگی خود حائز میراث ارزنده فرهنگی را است. از این رو، پان‌ترکیسم جنوب با اوراسیاگرایی شمال در منازعه‌ی دایمی است».

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی توجه ترکیه به این منطقه جلب شده است. در این فرایند مباحثات گومیلف، پانارین و دوگین از طرف روشنفکران ترکیه نیز تعقیب گردید. اگرچه اوراسیاگرایی به صورت کلّی به عنوان عجین شدن تمایلات چپ گرایانه با فاشیسم اوراسیاگرایی تلقّی گردیده است، ولی این گرایش در میان جریانات چپ و راست مدافعین خود را دارد. روشنفکران ترکیه اوراسیاگرایی را نوعی ملّی‌گرایی و این تمایل را به صورت یک ایدئولوژی تلقّی می‌کنند.

ایدههای احمد داوداوغلو: الهامات اوراسیاگرایی  

بعد از انتخابات نوامبر 2002 داوداوغلو به معاونت نخست وزیر ترکیه و سفیر ویژه‌ی این کشور منصوب گردید. این مقام را در دولت‌های پنجاه و نهم و شصتم ترکیه نیز حفظ نمود و در 1 می 2009 به مقام وزارت امور خارجه‌ی دولت شصتم منصوب شد. احمد داوداوغلو افکار خود را در کتاب «عمق راهبردی: جایگاه بین‌المللی ترکیه» در سال 2001 منتشر نمود. این کتاب موجب تغییر برداشت و افکار نخبگان ترکیه و ساختار ذهنی دست‌اندرکاران سیاست خارجی ترکیه گردید. در این کتاب داوداوغلو مدّعی است که ثبات اقتصادی و سیاسی ترکیه موجب تبدیل این کشور به یک کشور میانجی برای برقراری صلح شده است. داوداوغلو برای اصطلاح «عمق راهبردی» را که برای تبدیل ترکیه از یک کشور پیرامون به یک کشور مرکز ارائه نموده است، دو ویژگی برمی‌شمارد: ژئوپلتیک و میراث تاریخی- فرهنگی. به نظر داوداوغلو این دو ویژگی وجه تمایز ترکیه از همسایگان می‌باشد.

داوداوغلو با عزیمت از این دو ویژگی اصطلاح «عمق راهبردی» را در چهار اصل تئوریزه می‌کند: «منطقه‌ای امن برمبنای امنیت عمومی کشورهای منطقه، روابط مبتنی بر گفتگوهای فعال و سطح بالا، توسعه‌ی پیوندهای اقتصادی دوجانبه و نهایتاً حمایت از صلح و مدارای چندفرهنگی».

با وجود اینکه داوداغلو این اتهام را ردّ نموده است، ولی اتهام طرفداری وی از عثمانی‌گرایی و اوراسیاگرایی بارها تکرار شده است. علیرغم انکار وی، در گفتمان داوداوغلو می‌توان ردّپای اوراسیاگرایی را تعقیب نمود. در بخش بعدی تلاش خواهیم کرد تا این ادّعا را در پنج گفتار داوداوغلو اثبات نماییم.

گفتار 1

در 24 نوامبر 2009 داوداوغلو در یک سخنرانی نکات زیر را مطرح می‌کند:

«رییس جمهوری پیشین ایالات متحده امریکا، بیل کلینتون یک بار از من پرسید ترکیه چرا با مشکلات منطقه تا این اندازه درگیر می‌شود؟ من نیز به او گفتم اگر به دور ترکیه یک دایره‌ی یک هزار کیلومتری بکشیم بیست کشور و اگر دایرهی‌ سه هزار کیلومتری بکشیم هفتاد کشور در آن دایره جای خواهند گرفت. ولی اگر به دور امریکا دایره‌ی هزار کیلومتری که سهل است، سه هزار کیلومتری هم بکشیم چند کشور در آن جای خواهد گرفت؟ طبیعی است که با این مشکلات درگیر شویم».

در نتیجه‌ی این سیاست است که داوداوغلو بر یک نکته‌ی دیگر تأکید دارد: «در جریان سفری به افغانستان وقتی والی یک ولایت خواهان کمک به راه‌سازی، احداث پل و مراکز بهداشتی شد، روزنامه‌نگاری به من گفت این فرد گمان کرده والی قونیه است و یا شما را وزیر این کشور تلقّی می‌کند».

همانگونه که از گفتار فوق برمی آید، ترکیه سیاستی را در راستای درگیر شدن در مشکلات کشورهای منطقه تعقیب نموده است. از این نظر، این دیدگاه شبیه ایده‌ی پانرین و دیگر اوراسیاگرایان می‌باشد که معتقدند کشورهای اوراسیا بدون آنکه وارد جریان ملّی‌گرایانه شوند به عنوان بخش‌هایی از یک کلّ یکپارچه باید همزیستی داشته باشند. از نقطه نظر پانارین، ملّی‌گرایی قومی نتیجه‌ی ایده‌های شیطانی اروپا است و باید محکوم گردد. دولت‌های اوراسیا فارغ از تفاوت‌های دینی، زبانی، نژادی، قومی و اجتماعی مجبور به درگیر شدن در مسائل و مشکلات یدیگر هستند. از این نظر، رویکرد داوداوغلو با آراء اوراسیاگرایان، به خصوص رویکرد پانارین همخوانی دارد.

گفتار 2

با در نظر گفتن اینکه گفتار اوّل برای اثبات اوراسیاگرا بودن داوداوغلو کفایت نمی‌کند، باید بر بُعد دیگری از گفتار وی تأکید کنیم. داوداوغلو بر این باور است که ترکیه کشور مرکزی با هویت‌های چندگانه است و نمی‌توان آن را به جنبه و ویژگی خاصی تقلیل داد. از این رو، به نظر داوداوغلو ترکیه دارای حوزه نفوذ در منطقه‌ی خاورمیانه، بالکان، قفقاز، آسیای میانه، خزر، مدیترانه، خلیج فارس و دریای سیاه است.

ترکیه در پی تبدیل شدن به یک بازیگر بین‌المللی با ثبات اقتصادی و سیاسی و نفوذ منطقه‌ای بالاست. با توجه به این مسئله، دولت ترکیه در حالیکه از یک طرف برای گسترش پیوندهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با کشورهای تشکیل شده در اراضی امپراتوری عثمانی و از طرف دیگر برای گسترش روابط با منطقه‌ی وسیع از چین تا امریکای لاتین تلاش می‌نماید.

این هدف و سیاست برای گسترش روابط هم با غرب و هم با شرق بازتابی از اوراسیاگرایی است. همچنین، همانگونه که ضیاء اونیش تأکید دارد، گذار «حزب عدالت و توسعه» از سیاست خارجی غرب محور به سیاست خارجی شرق محور را می‌توان «اوراسیاگرایی معتدل» نامید. اونیش اوراسیاگرایی معتدل را این چنین تبیین می‌کند: «یعنی به جای اینکه همچون گذشته سیاست خارجی ترکیه بر محور اتحادیه‌ی اروپا تعریف شود، باید مبتنی بر گسترش روابط با کشورهای منطقه باشد» که این به معنی واقعی کلمه دالّ بر تحوّل سیاست خارجی ترکیه در دوره‌ی اخیر و دیدگاه‌های اوراسیاگرایی داوداوغلو است.

گفتار 3

روسیه دارای جایگاه مهم و ویژه‌ای در گفتمان اوراسیاگرایی است. داوداوغلو نیز در این ارتباط بر جایگاه منحصر به فرد ترکیه در این منطقه تأکید دارد. به نظر تروبتسکوی، حوزه‌ی جغرافیایی روسیه منطقه‌ی ویژه ای است. این منطقه برعکس اروپا، اوراسیا خوانده می‌شود. اوراسیا نه تنها یک کلیّت جغرافیایی، بلکه یک هویت انسان شناختی است. همچنین این منطقه با سرحدّات امپراتوری روسیه تزاری همپوشانی داشته و یک هستی جغرافیایی خودبسنده است.

داوداغلو بر این باور است که جایگاه جغرافیایی و فرهنگی ترکیه را نمی توان با پیوند زدن به یک منطقه‌ی خاص تعریف نمود. وی در خصوص اهمیت جایگاه ترکیه می‌گوید:

«جایگاه جغرافیایی ترکیه ویژگی  خاصی را به این کشور می‌بخشد که دیگر کشورهای مرکزی حائز آن نیستند. برای مثال، آلمان یک کشور مرکزی است، ولی به عنوان یک کشور مرکزی از آفریقا و آسیا به دور است. ولی ترکیه هم یک کشور اروپایی و هم یک کشور آسیایی است، در عین حال به واسطه مدیترانه‌ی شرقی به آفریقا نزدیک است. کشوری با چنین ویژگی‌های منحصر به فردی نمی‌تواند سیاست خارجی منفعلی را اعمال نماید. ترکیه نه پلی بین دو منطقه، نه کشور ثالث پیشرو، و نه کشور متعارفی بین جهان اسلام و غرب است».

این دیدگاه به وضوح بر محوریت ترکیه تأکید دارد و اوراسیاگرایی را برمبنای ژئوپلتیک ترکیه مورد تحلیل قرار می‌دهد. همانگونه که اوراسیاگرایان کلاسیک دهه‌ی بیست و سی مأموریت ویژه ای به روسیه معطوف می‌کردند، داوداوغلو نیز ترکیه را عنصر پیوند دهنده آسیا و اروپا تلقّی نموده و مأموریت ویژه‌ای به آن کشور تعریف می کند. وی باور دارد که ترکیه باید سیاست خارجی فعالی را به نمایش بگذارد. با این ذهنیت مداخله‌ی داوداوغلو در برقراری آتش‌بس میان اسراییل و حماس و اقناع حماس به این آتش‌بس را باید ناشی از این سیاست و مأموریت محسوب نمود. به نظر داوداوغلو، ترکیه محکوم به ایفای نقش فعال در منطقه می‌باشد.

گفتار 4

داوداوغلو در سخنرانی 4 فوریه 2010 می‌گوید:

«اوراسیا مرحله‌ی بسیار حسّاسی را پشت سر می‌گذارد. در این ارتباط اوّلین قدم باید رفع ابهامات و افزایش گفتگو باشد. دوّماً اوراسیا منطقه‌ای است تحت نفوذ سیاست‌های اقتصادی بین‌المللی و نقطه‌ی تلاقی اقتصادهای اتحادیه اروپا، چین و هندوستان می‌باشد. آنکارا به افزایش دیالوگ در این منطقه اهمیت بسیاری می دهد که تشکیل شورای عالی راهبردی روس- ترک نشانه ای از این امر می‌باشد. علیرغم این تحوّلات ما خواهان افزایش دیالوگ و همکاری در منطقه می‌باشیم. هیچ کشوری نمی‌تواند در انزوا به حیات خود ادامه دهد. اگر مسئله‌ای دارید مجبور به تعامل با دولت‌های دیگر هستید. ما خواهان گسترش و تسرّی سیاست بهبود روابط با همسایگان به کلّ اوراسیا هستیم. ما مجبوریم موانع را از سر راهمان برداریم. انسان‌ها باید دارای حقّ مسافرت آزادنه باشند. هم اکنون ترکیه و روسیه در تلاش برای برداشتن روادید برای شهروندان هر دو کشور هستند. دراین ارتباط ما خواهان رویکردی به اوراسیا بر مبنای اعتماد متقابل، دیالوگ سیاسی و تعامل اقتصادی هستیم. سرنوشت منطقه را سرنوشت خود و انسانیت می‌دانیم».

این رویکرد داوداوغلو اساساً با پیشنهادات اوراسیاگرایان کلاسیک برای برقراری اتحادیه‌ی اوراسیا همخوانی دارد. به نظر مؤسسین اوراسیاگرایی، این ایدئولوژی زمینه‌ی نظری را برای نجات امپراتوری در حال افول روسیه ایجاد می‌کند. این ایدئولوژی در صورت فروپاشی امپراتوری روسیه در پی ایجاد دولت اوراسیا بود که همه‌ی اهالی اوراسیا را گردهم آورد. این دولت بیش از روس‌ها حائز همه‌ی خصوصیات منحصر به فرد اهالی توران (به نظر اوراسیاگرایان این اهالی عبارتند از فین- ایغورها، سامویدها، مغول‌ها و ترک‌ها- که خود این گروه شامل ترک‌های عثمانی، تاتارها، باشقورت‌ها، ترکمن‌ها، قرقیزها، یاکوت‌ها، چوواش‌ها می‌باشد) خواهد بود. در این ارتباط داوداوغلو تأکید دارد افزایش دیالوگ سیاسی و پیوندهای متقابل اقتصادی و تعاملات فرهنگی پایه‌ای برای تشکیل اتحادیه می‌باشد. دعوت عمومی برای این چنین اتحادیه‌ای را احمد داوداوغلو در جریان نشست شوراهای کاری ترک- اوراسیا وابسته به نهاد ارتباطات اقتصادی خارجی در 5 فوریه‌ی 2010 در هتل شرایتون این چنین بیان می‌کند:

«بدون برقراری صلح و رفاه در اوراسیا نمی‌توان به برقراری صلح و رفاه را در دنیا امید بست. این منطقه صلح و رفاه را برای دنیا به ارمغان خواهد آورد. در صورت بروز بی‌ثباتی در اوراسیا بحران و جنگ به دنیا سرایت خواهد یافت. برای صلح جهانی باید دیالوگ بین کشورهای اوراسیا در عالی ترین سطح برقرار شود… روابط سیاسی و اقتصادی که درگذشته به واسطه‌ی جاده‌ی ابریشم برقرار شده بود، امروزه باید به واسطه‌ی راه آهن، راه‌های زمینی و هوایی تحکیم شود. باید دو سر اوراسیای شرقی و غربی به واسطه‌ی این جغرافیا به همدیگر وصل گردد. با برقراری روابط بین آسیای میانه و آسیای شرقی به واسطه‌ی خط آهن باکو- تفلیس- قارص تحقّق اتحادیه‌ی اوراسیا در مقیاس کوچک ممکن خواهد شد. با اتصال راه آهنی که از اسلام آباد تا استانبول امتداد یافته، به راه آهن باکو- تفلیس- قارص، امکان دسترسی بین شرق و غرب فراهم خواهد شد».

فراخوان داوداوغلو برای اتحاد اوراسیا (1) نشانه‌ای از ایده‌ی اوراسیاگرایی وی است. این فراخوان از نقطه نظر استفاده‌ی بهینه از توان سیاست خارجی ترکیه دارای اهمیت بسیاری زیادی است. با این فراخوان می‌توان گفت که داوداوغلو پایه‌گذاری گفتمان اوراسیاگرایی چندفرهنگی می‌باشد. نهایتاً اینکه در دوره‌ی داوداوغلو توجه به اوراسیا و نفوذ اوراسیاگرایی در دستگاه سیاست خارجی ترکیه افزایش یافت. در مقایسه با دیگر سیاستمداران با نفوذ قبل از خود- اوزال و اسماعیل جم- می‌توان گفت که  داوداوغلو درحالیکه از یک طرف بر اهمیت غرب و اتحادیه‌ی اروپا تأکید می کرد، از طرف دیگر، خاطرنشان می کند که مشرق زمین فرصت‌هایی زیادی را برای ترکیه در بر دارد و از این رو باید اهمیت بیشتری به آن معطوف نمود. همچنین، مسئله‌ی دیگر در رویکرد داوداوغلو این است که در صورت تبدیل ترکیه به یک بازیگر مهم در اوراسیا برای غرب اهمیت مضاعفی پیدا خواهد کرد. از این رو، نکته‌ی مهم برای ترکیه افزایش رفاه و صلح در اوراسیاست. ولی به علّت وجود کشورهای غیردموکراتیک در منطقه هنوز نمی‌توان مدّعی پیروزی و یا شکست این کشور گردید.

نتیجهگیری

در این مقاله بحث کردیم که داوداوغلو اوراسیاگرایی را برای بهره‌مندی حداکثری ترکیه از ویژگی‌های منحصر به فرد، موقعیت بی‌نظیر ژئوپلتیک و پیوندهای تاریخی اش با کشورهای اوراسیا تفسیر و تعبیر نموده است. نباید ایده‌های داوداوغلو را تنها بر مبنای آسیایی و اروپایی بودن ترکیه و یا تغییر محور سیاست ترکیه از غرب به شرق مورد بررسی قرار داد. برعکس، این ایده‌ها را باید تلاش برای دست‌یابی به جایگاه مناسب ترکیه در روابط بین‌الملل و منطقه‌ای تعبیر نمود.

علیرغم ادّعاها در مورد طرفداری وی از عثمانی‌گرایی و یا تغییر محور سیاست خارجی، همانگونه که در این مقاله نشان دادیم داوداوغلو دارای دیدگاه‌هایی نزدیک به اوراسیاگرایی می‌باشد. در این ارتباط، غیرمنطقی نخواهد بود که بگوییم داوداوغلو اگر اوراسیاگرا هم نباشد، نسبت به عثمانی‌گرایی به اوراسیاگرایی بیشتر نزدیک است. زیرا، سیاست خارجی بر مبنای عثمانی‌گرایی نوین به خودی خود دورنمای محدودی را ایجاد می‌کند، در حالی‌که اوراسیاگرایی دورنمایی جهانی و جامع را ارائه می‌نماید.

* این مقاله ترجمه‌ای از مقاله‌ زیر می‌باشد:
Özgür Tüfekçi (2014), “Türk Dış POlitikasında Avrasyacılık Söylemi: Davutoğlu Ekolü”, Türkiye’nin Dış Politikası: Yeni Eğilimleri, Yeni Yönelimleri, Yeni Yaklaşımları, Bursa: Dora Yayıncılık, ss. 203-219.

توضیحات

1- با اینکه داوداوغلو از قدرت کنار گذاشته شده و حتّی با تأسیس حزبی به صف مخالفین رجب طیب اردوغان پیوسته، ولی به نظر می‌رسد ایده‌ی اوراسیاگرایی خاص وی نبوده و بخشی از سیاست خارجی چندجانبه‌گرایانه‌ی حکومت «حزب عدالت و توسعه» می‌باشد. فراخوان اردوغان در اثنای رژه‌ی پیروزی ارتش آذربایجان در جنگ 44 روزه‌ی قره‌باغ، اگرچه در ایران با هیاهوی شعری که اردوغان در مورد ارس خوانده بود، توسط غرب‌گرایان نشنیده گرفته شد، ادامه‌ی همان ایده‌ی اتحاد اوراسیاگرایی است. سازوکار شش طرفه‌ی وی در قفقاز مقدمه‌ای بر همکاری گسترده‌تر کشورهای منطقه می‌باشد. متأسفانه در کشور ما از آنجا که نگاه کلانی به سیاست خارجی ترکیه وجود ندارد، هر اقدام این کشور به صورت مجرد و منفرد مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. تلاش ترکیه برای ایجاد «شورای کشورهای ترک» را نیز باید گامی در راستای اوراسیاگرایی و ایجاد موازنه در برابر روسیه ارزیابی کرد که با توجه به جمعیت کثیر ترک در ایران و روسیه می‌تواند حلقه‌ی واسطی بین کشورهای منطقه باشد. 

پاسخی بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.